Monday, October 30, 2006

طنز-از خاطرات يک گورکن

سالها پيش روزی در قبرستان کوچک شهری شاهد اين مکالمه بودم
دو پيرمرد در حاليکه با هم صحبت می کردند به گورکن قبرستان که کلنگ به دوش می آمد گفتند: اين قبرستون که داره پر می شه. بعدش می خوان چيکار کنن؟
گورکن کلنگش را زمين گذاشت و دستی به ريشهای پر پشتش کشيد و گفت: آقا شما اصلا نگران نباشيد. زمينهای اون پشت رو خريدن و می اندازن سر اينجا. همه تونو اينجا جا می دم

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- بالا پايين بپر

جيغ صدای ورم کرده ست. سم آماسيده ست. اگه يه روز ديدی از جا بلند شدن مشکله، جيغ بزن. فرياد بزن. گاز بگير. قهقهه بزن. بالا پايين بپر تا سموم شروع کنن به دفع شدن

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- به همه طرف پنجره بده

يا به عبارتی ديگر به خودت اجازه شنيدن بده!
وقتی در يک خانه فقط به يک طرف پنجره باز کنيم، واقعيت را فقط از آن پنجره می بينيم. تنها آن بخش را می بينيم که از آن پنجره می شود ديد. پس بهترست به همه طرف پنجره داشت. خيلی وقتها ما امکان شنيدن و لمس بسياری چيزها را با پيشداوری و تزريق سليقه و طرز فکرمان به جهانمان، از خود می گيريم

Saturday, October 28, 2006

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- رو جای زخم انگشت نذار

رو جای زخم انگشت نذار و فشار نده. بذار خودش خوب شه يا لااقل همين طور که هست بمونه

Friday, October 27, 2006

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- اول به صورت مسئله نگاه کن، نه حل مسئله

خيلی وقتا مسئله لاينحل يا دشواره، چون صورتش اشکال داره. پس قبل از تمرکز روی حل مسئله، روی صورت مسئله تمرکز کن
عوض کردن صورت مسئله با پاک کردنش فرق داره

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- صدور جواز دفن برای جسدی پوسيده

برای جسدی که مدتهاست مرده، جواز دفن صادر کن
پيش از اينکه به همراهش بپوسی و تجزيه بشی، پيش از اينکه ته مانده وجودت ميزبان کرمها و بوی عفن پوسيدگی بشه، برای جسدی که مدتهاست مرده جواز دفنی صادر کن
بی پارازيت قشنگتره

توضيح ضروری در مورد ديوارنويسيهای يک ديوانه

چون ظاهر اين ديوارنويسيها شکل بايد و نبايد با جملات امری پيدا کرده و خاطر خودم رو مکدر کرده، خواستم در يک خط يادآوری کنم اينها ديوارنويسيهای يک ديوانه ست که روی ديوار اتاقش برای خودش نوشته! نوعی آينه کاری جنون آميز
آنچنانکه گفتم اين يک سنت ايرانی در بناها بوده، برای اينکه فضاها و چيزها چند برابر بشه! اين ديوانه قصه ما هم چيزايی روی ديوار اتاقش با قلم نقاشی و رنگ نوشته که چند برابر بشه و يادش نره
تنها برای مصرف داخلی برای خودش و احيانا جامعه ديوانگان

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- بغل هدفو نشونه بگير، نه خودشو

تفنگها معمولا نشونه دقيق ندارن و بايد قلق گيری بشن. پس وسط هدفو نشونه نگير، بغلشو بگير که احتمال به هدف خوردن زيادتر بشه
پارازيتش می شه اينکه ما ياد می گيريم مستقيم به طرف هدفی که در نظر می گيريم حرکت کنيم. ولی بر خلاف قضيه حمار کوتاه ترين مسير بين ما و هدف مسير مستقيم نيست! در مورد اين آموزه بايد تجديد نظر کرد
کوتاه ترين مسير بين دو نقطه خط مستقيم نيست
اگه مستقيم يا به قول جنوبيها سيخو به سمت هدف برين يا شليک کنين، معمولا به هدف نمی زنين
به قول دوستان عکاس زوم رو عوض کنين. بعضی وقتا سوژه فوکوس نباشه بهتره

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- از هر جا رد می شی يه علامت بذار

از هر جا رد می شی يه علامت بذار
پارازيت:
در اين مورد سگ از آدميزاد موفقتر عمل می کنه! چون گله به گله کنار مسير می شاشه و علامت می ذاره. ولی ما خيلی وقتا می گذريم و هيچ علامتی نمی ذاريم و بعد به جايی می رسيم که نمی دونيم از کدوم طرف و چطوری اومديم اونجا
اين مسيری که می گم مسير در ابعاد فضا-زمانه. پس اگه کنار ديواری ايستادی که پارسال هم ايستاده بودی، اين همونجا نيست! چون يک سال ازش گذشته. پس رو اون ديوار هم می تونی يه علامت بذاری که مسيرت معلوم باشه و سالهايی از زندگيت اين وسط گم نشه

Thursday, October 26, 2006

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- برين يا از سر خلا بلند شو

آقا جون، يا برين، يا از سر خلا بلند شو
متاسفانه ملاحظاتی اجازه نمی ده از دوستی که الهام بخش مضمون اين ديوارنويسی بوده يادی کنم. ولی از اونجايی که يک ديوانه حق داره بدون حفظ حقوق ناشر هرچيزی رو ديوار اتاقش بنويسه، ما هم راحت و غير منقبض می نويسيم
اين ديوارنويسی قابل توجه بعض دوستان زيادی انتلک هست که های و هوی زياد برای چيزی که نيست راه می اندازن
بايد اول حرفی باشه که بعد تزئين بشه! خيلی وقتا ما اصرار زياد برای تزئين هيچ داريم. چيزی برای گفتن نداريم، ولی زور بی خود می زنيم که چيزی بتراشيم
اين دوست اشاره می کنه که اگه چيزی داری، برين. اگه نداری از سر خلا بلند شو و بقيه رو معطل نکن

از ديوارنويسيهای يک ديوانه- بکش 2

بکش 2! اين عنوان يکی ديگه از ديوارنويسيهای يک ديوانه ست. برای اين ديوارنويسيها يک بخش عنوان در نظر گرفتم و يک بخش پارازيت
پارازيت حرف اضافه ست ولی به گمانم لازمه
حالا پارازيت مربوط به اين عنوان
وقتی رسيدی به سربالايی، بی خودی گاز نده و دنده-مرده نرو! بکش 2! يواشتر برو ولی با قدرت
خيلی وقتا ما زور بی خود می زنيم. برای اينکه از مشکل يا مخمصه ای سريع رد بشيم، بيهوده تقلا می کنيم و انتظاری بيش از توانمنديمون داريم. اينجور وقتا بايد بکشيم 2
اين موضوع منو ياد مطلبی از يکی از دوستان می اندازه. از برادر بزرگش نقل می کرد که پس از سالها دست به گريبان بودن با مسائل فلسفی به نتيجه ای رسيده بود که در يک جمله اينطور نقل می شه: برين، يا از سر خلا بلند شو
اين جمله رو با حفظ حقوق ناشر در ديوارنويسی بعد ميارم

Tuesday, October 24, 2006

حالا ديوارنويسيهای يک ديوانه

چرا ديوار نويسی؟ بارها وقتی متوجه شدم که اشتباهی رو تکرار کردم که قبلا جور ديگه ای مرتکب شده بودم، به اين نتيجه رسيدم که ذات زندگی آدمو مشغول می کنه و فريب می ده. باعث می شه چيزايی يادش بره. بنابراين آدم احتياج داره چيزايی رو مرتب به خودش يادآوری کنه. يک روش جنون آميز واسه اينکار اينه که آدم رو ديوار اتاقش با يک قلم نقاشی و رنگ، چکيده چيزايی که قراره يادش نره بنويسه. چرا ديوانه؟ چون اگه يه بنگاه-چی واسه فروش خونه بياد، ميگه اينجا يه ديوونه ساکن بوده
حالا قراره ما اين ديوارنويسيها رو اينجا با اندکی سانسور تا جايی که خيلی مست نباشيم بياريم! به اوليش اشاره ای شد
رفتن رو انتخاب کن، نه راه رو
از آنجايی که ديوارنويسی اين موضوع از توضيحش خيلی بهتره ترجيح می دم روش پارازيت نندازم! خفه ترين توضيح ممکن برای اين جمله که برای من کيلومترها توضيح داره، اينکه ما هميشه انقدر در انتخاب راه مشغول و سردرگم می شيم که رفتنو فراموش می کنيم و سر جای قبلی فقط به راه فکر می کنيم. اصل رفتنه. وقتی بری، راه خودش تعريف می شه و زير پا مياد
اين ديوار نويسی اول بود. بقيه ديوارنويسيها رو با اسم ديوارنويسی ميارم. البته اگه مدتی موندنی شديم

Monday, October 23, 2006

موضوع روز- دستها به اسلحه خدادادی، دوش فنگ

قرار بود اينجا راجع به مسائل بو دار چيزی ننويسيم، ولی پنداری نمی شه! بعض مسائل خودش بوست! بويی که اصلا راهی جز مشام نگونسار ما نداره. يعنی اگه برای نفس کشيدن هم خبط کنی و شامه مبارک رو باز کنی،تمام وجودت می شه اون بو! در پرانتز ياد آن جمله منسوب به رئيس جمهور مردمی افتادم که خطاب به بوش گفت: اگه تو بوشی، من خودشم
از اين پس برای اينکه هی اسمشو نياريم برای ناميدنش از لفظ "خودش" استفاده می کنيم
باری، امروز صبح که مثل بقيه آحاد امت 70 ميليونی چشم از خواب گشوديم با يک شيرينکاری جديد استاد خودش غافلگير شديم
بابا بعضی ها بی انصافی می کنن. بنده به شخصه از طرفدارای پر و پا قرص ايشون هستم. کاملا موجبات رفع کسالت و روزمرگی آدمو فراهم می کنن. يک سيرک هفتگی برای انبساط خاطر که برنامه هاش هميشه جديد و غافلگير کننده هست. از پاره کردن اسرائيل تا عشوه با لباس لری و گاز گرفتن لب چاوز! اين بنده حقير که در بعضی ازبرنامه های اين سيرک مجبور می شم لپمو بکشم که مطمئن شم توهم نيست. در مورد اين برنامه اخيره که امروز صبح حادث شد، لحظاتی ناچار شدم علائمی رو چک کنم و اطمينان حاصل کنم
که خواب بدی نمی بينم
و حالا آخرين برنامه! امروز اعلام شد: چرا هر خانواده 2 بچه؟ غربيا می ترسن ما زياد شيم. ايران تا 120 ميليون رو شيرين جا داره! زياد کنيد. آينه کاری کنيد! از اين پس آقايون بايد مردانگی منکوب شده رو احياء کنن و با بالا انداختن چند دوجين قرص کمر کارخونه های آدم سازی رو که بعد از دهه 60 راکد بود با حداکثر توان بازگشايی کنن. قشون ظفرنمون انسان ساز از اين پس کاندمهای اهدايی کفر و استکبار رو سوراخ سوراخ کنن و پرچم فتح رو با ميل پرچم در بلاد کفر بکوبن! ما پيروزيم چون خدا و سلاح خدادادی با ماست. برادران به خط شن. دوش به دوش. دوش فنگ. به پيش
ياد يکی از دوستان افتادم که سالها پيش يک خانم اروپايی رو برده بود برای ديدن شيراز. در بين راه برادران دلسوز و مهرنواز نيروی انتظامی يقه شون کرده بودن که چه نسبتی با هم دارين! دوست ما هم گفته بود ايشون خارجيه! گفته بودن: خب باشه. بايد صيغه کرده باشی. گفته: نه. چون ايشون خارجيه از کفار محسوب می شه و من از مرجعی پرسيدم. حکمش اينه که اين به منزله کوبيدن پرچم اسلام در بلاد کفره. برادر هم که کاملا از اين حکم خوشحال و متقاعد شده بود گفته بود بفرمايين
اصولا کشوری با اين همه متخصص پرچم و ميل پرچم، ديگه چه نيازی به سلاح اتمی داره
ما حرف سياسی نزديم. بحث يه ربطهايی به عنوان وبلاگ پيدا می کرد! اگه نه ما نبوديم اصلا

Sunday, October 22, 2006

رفتنو انتخاب کن، نه راه رو

چند روزی از بررسی های اوليه ی اينجا و مقاديری آينه کاری گذشته ولی من هنوز نمی دونم چه جور رفتاری با وبلاگ کنم. فعلا به رفتارها و رويکردهای مختلف ادامه می دم تا ببينم اصلا به دل خودم می شينه تا بخوام به دوستام معرفيش کنم يا نه
عنوان اين يادداشت بر می گرده به ديوارنويسيهای يک ديوانه. اين يکی از اون ديوارنويسيهاست که ترجيح می دم در دو يادداشت بعد توضيح بدم. مضمون اين ديوارنويسی رو فعلا در ادامه دادن اين وبلاگ به کار بستم
پس بعنوان يک آينه کاری يا ديوارنويسی به خودم می گم رفتنو انتخاب کن، نه راه رو
رفتنو انتخاب کرديم...

Friday, October 20, 2006

روز هفتم، روز بدبختی

پس خداوند در 6 روز هرچی تر قرار بود بزنه زد، و روز هفتم استراحت کرد! نفس راحتی کشيد، مثل نفس راحت آدميزاد سر خلا يا سينک توالت فرنگی! اين استراحت هم از اون حرفاست! نشست به تماشا که چه کرده. به گمانم هرچی اتفاق مهم بود در همين روز هفتم افتاده و می افتد
اولين واژه، اولين خنده، اولين پيک مشروب، اولين تعظيم، اولين استهزاء...و
آدميزاد هم که قراره ادای خدا رو در بياره 6 روز کار می کنه و روز هفتم قراره استراحت کنه! چه استراحتی! عصر جمعه از اون وقتهاست که آدم از متولد شدن پشيمون می شه

Thursday, October 19, 2006

دفتر از نوشته های پريشان بشوييم؟ يا آب گنديده

اگر حافظه درست ياری کند، سعدی جايی می گفت دفتر از نوشته های پريشان شستم. به شخصه علاقمند بودم شيخ اجل دست به اين کار نمی زد. خصوصا وقتی به ياد شعر پريشان مربوط به زينت مرد می افتم که ظاهرا شسته نشده! چی شد که اينو گفتم؟ پيش از اينکه به اين موضوع فکر کنم ياد مطلب ديگری افتادم. بو علی سينا شبی تابستانی در يک آسياب به اتکای نوشته های يک کتاب که دلالت می کرد شب باران نخواهد باريد، در هوای آزاد خوابيد. آسيابان به اتکای سگش که شبهای بارانی داخل آسياب می خوابيد، به بو علی توصيه کرد شب را در آسياب بخوابد. چون آسيابان پير گوشهای سنگينی داشت و شب نمی توانست در آسياب را باز کند. بوعلی بر عقيده اش پا فشرد. نيمه شب باران باريد و بوعلی هم از خواب افتاد و هم سراپا خيس شد. صبح بعد آسيابان بوعلی را ديد که کتابی را در آب جوی می شويد. در شگفت شد و علت پرسيد. بوعلی گفت وقتی سگی بيش از نوشته های اين کتاب می داند، نوشته های اين کتاب را بايد شست! در اين مورد هم علاقمند بودم بوعلی اينکار را نمی کرد
اينها را گفتم که بگويم مسئله اين است. دفتر از نوشته های پريشان بايد شست يا نه. طبق معمول هم جواب قطعی ندارد. اگر قرار باشد نشوييم، می شود کيلومترها اجابت مزاج و اگر کلا بشوييم می شود سکوت متمادی. از آنجايی که بنده پيش از اين تجربه ی سراپا خيس شدن داشته ام گمان کنم عاقلانه تر اين است که مراقبه ی ديرين خويش را بيهوده نشکنم و کماکان طريقت سکوت پيشه کنم. البته از نوع سکوت نسبی! نوشتن شهوت دارد و مثل يک شير است که اگر بيهوده باز شود، جهانمان را آب می برد
البته آب از نوع گنديده

Wednesday, October 18, 2006

عرض شود که چی گفتيم؟


عرض شود که می گفتم بنده تازه افتادم اينجا. بنابراين فعلا مشغول بررسيهای هواشناسی - زمين شناسی - زيست شناسی - بدبختی شناسی مربوطه هستم که بلکه بفهمم کی به چيه و چی به کيه. از نسوان احتمالی عذر می خوام، اگه فضا خشن شد! مرحله کلنگ زنيه ديگه
راستی اينجا می شه آينه کاری کرد؟ اين يک عادت ايرانی هست که باعث می شه خود آدم چند تا بشه. گفتم تا بشه؟ نه، چيزی قرار نيست تا بشه. آدم قراره چندتا بشه يا چند برابر بشه که صداش بلندتر شنيده شه يا فکر کنه زياده. انشاءالله اين طور نشه! انشاءالله نه، اميدوارم. حالا تا چندتا نشدم قيچی کنم