Friday, July 27, 2007

تلفن همراه، همراه که؟

اين روزها اگر در يک مکان عمومی و حالتی خاص (در نظر بگيريد صف دوشاخه شده ی در حال دعوای بانک، نصف صندلی جلوی تاکسی در حال ويراژ، مطب دکتر متخصص گوارش در حال معاينه ی مقعد، کابين خلای ميدان ونک، ...) صدای ملودی بی مناسبتی نواخته شود و رشته ی افکار را پاره کند، بلافاصله در ذهن يا عين به اموات مخترع اين اسباب بازی جيبی، -موبايل- کيلومترها ليچار آبدار نثار می کنيم و شخص خاطی را چپ چپ نگاه می کنيم.
چپ چپ نگاه کردن هم که معمولا افاقه نمی کند و کسانی در بی مناسبت ترين موقعيتها، چربترين مسائل عاطفی (بخوانيد قهر و ناز و قربان-صدقه و عشوه ی شتری) و کاريشان (بخوانيد چک برگشتی و طنازی بدهکاری و عصبيت طلبکاری و مشت و مال رئيس و توپ و تشر کارمند) را در کوچه و خيابان فرياد می زنند.
نگارنده ی اين سطور فارغ از آن ليچارهای آبدار که گاه از خودش هم صادر می شود، ارادت خاصی به اين موهبت تکنولوژيک دارد.
موبايل يکی از هدايای تکنولوژی به اردوگاه نيمه ويران نسل جديد جامعه ی ما در نبرد نابرابر با جامعه سنتی بود. موبايل چون نبردافزاری غير مستقيم برای ما، خزنده آمد و قاهرانه قيلوله ی سنت گرايان را آشفته کرد و روابط اجتماعی را دگرگون کرد. ارزان شدن و همه گير شدن اين هديه رمز موفقيت آن بود. چرت نزنيد و به عقب نگاه کنيد! واقعا روابط اجتماعی را دگرگون کرد.
ستون فقرات سنت در جامعه ی ما بر کوچکترين واحد اجتماعی يعنی خانواده تکيه دارد. تفکر صاحب قدرت در جامعه، تفکر پير و لخت است که در بيشتر خانواده ها اقلا يک پايگاه کليدی دارد. آن پايگاه صاحب قدرت، اراده اش را در همه چيز اعمال می کند و بطور اخص در روابط اجتماعی تک تک اعضاء و بدين گونه می فرمايد و منع می کند و مسير تايين می کند. موبايل روی اين نقطه انگشت گذاشت.
ابزارهای کلاسيک کنترل ديگر کارآمد نبود! قدرقدرت سبيل کلفت خانواده ديگر نمی توانست چون شير ژيان شمشير به دست بالای سر تلفن بايستد و مکالمات و شجره نامه ی تماس گيرنده و مورد تماس را وارسی کند. در اين ميان کامپيوتر و اينترنت هم هدايای ديگری بودند که حلقه ی نبرد افزارها را تکميل کردند. ابزارهايی که برای طرف مخاصم بيگانه و نا آشنا بود. اينگونه است که ديگر در پشت بامها و خلاها و باغچه های خانه ها صدای عشاق نورسيده را در حال گپ زدن می شنويم. شبها بيخ گوش قدرقدرت اخته شده همين عشاق با داعيه ی کار با کامپيوتر، ساعتها چَت می کنند! به قول آن ضرب المثل قديميمان ديگر موش از بعضی نواحی اين قدرقدرتها بلغور می کشد. اين آن معامله ی شيرينی ست که تکنولوژی بصورت زير جلی با قدرتهای پوشالی و پوسيده می کند و در راستای همان مفهوم اصلاحات از پايين است.
بازگرديم به صف دو شاخه شده ی در حال دعوای بانک و موبايلی که به ناگاه در جيب کسی باباکرم می زند! اين فقره ديگر اجتناب ناپذيرست. هر چيز وارداتی به يک فرهنگ، تغيير می کند و تراش می خورد و خودی می شود! نگارنده کماکان معتقدست به ليچار آبدارش می ارزد.

تلفن همراه، همراه ماست نه همراه غير. اعتراض ما به "ما"ست نه به تلفن همراه!


بازگشت به آرشيو يادداشتها

Thursday, July 12, 2007

از ديوارنويسيهای يک ديوانه - چرک هميشه زير ناخن جمع می شود

چرک هميشه زير ناخن جمع می شود
ظاهر دست ممکن است تميز باشد، اما چرک هميشه زير ناخن جمع می شود. در گوشه ها. جاهايی که کمتر در ديد و دم دست باشد. ولی لقمه را که با آن دست بالا بری، چرک از زير ناخن در می آيد و مزه مزه اش می کنی.
دستهای آلوده را که می خواهی بشناسی، به ناخنهايش نگاه کن. آلودگيها گوشه ها انبار می شوند. وارد يک محوطه ی ظاهرا تميز که شدی، اول گوشه هايش را بکاو!