Saturday, August 11, 2007

طنز - يک داستان محلی

در ايام پايانی سال، يکی از سنتهايی که در بعضی نقاط ايران اجرا می شده فال گوش ايستادن بوده. نقل شده که پيرزنی در اين ايام فرخنده دل را جلا داده و نيت کرده بوده و پشت ديواری ايستاده بوده تا اولين کلام را که شنيد، گشايش کار برايش حاصل گردد و پاسخ نيّتش را در آن کلام بگيرد.
در همين حال جوانکی در کوچه اين شعر را به زبان محلی زمزمه می کند که فارغ از ترجمه است:

دو چشمونت مثال گربه مونا
قد و بالاتو موش مرده مونا
لب و دندون نحسی که تو داری
مثال خرک جو خورده مونا

پيرزن هم با قيافه ای که می توانيد مجسم کنيد از پشت ديوار بيرون پريده و به جوانک گستاخ می گويد: اين چه شعری بود خواندی ای ..ون پاره مادر! نيت کرده بودم

Friday, August 10, 2007

از ديوارنويسيهای يک ديوانه - پروانه ها همه کرم بوده اند

هيچ پروانه ای پروانه زاده نشده. پروانه ها همه کرم بوده اند

Monday, August 06, 2007

از ديوارنويسيهای يک ديوانه - حماقت نوع بخصوصی از خرد است

حماقت عنصری مستقل و سرشتی جدا از خرد نيست. حماقت نوع بخصوصی از خرد است