اندر احوالات ادعا
در باب ادعا هرچه بنويسيم و بگوييم کم است، که قومی پر مدعا بوده ايم و هستيم و همواره از حساب برج و باروهای اهل قبور برای ويرانه های خويش چک سفيد می کشيم. حکايت داعيه های درون خالی ما، مرا به ياد اين حکايت از عبيد زاکانی می اندازد که بی کم و کاست نقل می کنم. به نظر نگارنده ی اين سطور، اين عريان ترين تمثيل طنز آلودی ست که در باب ادعا نوشته شده:
شخصی امردی به خانه برد و درهم به دستش نهاد و گفت: بخواب تا برنهم. مرد گفت من شنيده ام که تو امردان می آوری تا بر تو نهند. گفت آری. عمل با من است و دعوی با ايشان. تو نيز بخواب و برو آنچه می خواهی بگوی.