Tuesday, February 27, 2007

طنز - حالا من اينو کجام بمالم؟

گلاب چيز خيلی مطبوعی نيست ولی در مقابل چيزهای نامطبوعتر مثل عرق پا که همنشين گلاب شده، بايد به گلاب پناه برد و گفت گلاب به روی خواننده!
روزی در اثر مسموميت، گرفتار اسهال نافرمان و بی پايانی شده بودم و کم کم داشتم به چوب پنبه فکر می کردم که شخصی با ديدن حال نزار و رنگ و روی پريده ی من، بنا به عادت ايرانی شروع کرد به همدردی توام با نسخه پيچی.
نمی دانم چرا آن هموطن غمخوار، بی آنکه از مرض من جويا شود، رفت سراغ بحث در مورد انرژی مثبت و عرفان و ائمه و افاضات.. و کمی بعد رسيد به تبرک و شفا و بالاخره کار به آستان مبارک فلانی رسيد! استاد يک مهره ی چوبی رو کرد و اصرار داشت که اين متبرک شده و پر زورست و هر جاييت که مشکل دارد، کافی ست بمالی و باور کنی تا خوب شود!
و بنده که ديالوگهای بعضی نواحی بدنم اجازه ی دل دادن به بحث شيرين استاد را نمی داد ناغافل گفتم:
آقا من اسهال شديدی دارم. حالا اينو کجام بمالم؟!

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

حضرت م.6.ب
اوضاع چه طوره قربان؟ سر حالی؟ اسهالات برطرف شد ان شاءالله؟
حالا دیگه تبلیغ دعای رفع اسهال می کنی؟
قربانت
ب

3:11 PM  
Anonymous Anonymous said...

در ضمن آقا من نفهمیدم منظورت از اون مطلب چند هفته پیشت چی بود؟ کی دیوانه شده؟ کی کجا چپ کرده؟ ماجرا چیه؟ بابا یکی به ما خبر بده.
اگه اینجا نمی شه برام نامه بفرست.
این هم نشونی اش، جناب فروزان
ب

3:16 PM  
Anonymous Anonymous said...

جناب آقای ب
اشخاص بیخودی راهی
دارالمجانین
نمیشوند
آنها یا دوستان شما هستند یا بنده
اگر هم اول راهی آنجا شدند حتما بعد با یکی یا هردوی ما دوست خواهند بود
نگران نباشید هیچ مجنونی از شما دور نیست
نشونی هم نمیدم
د

11:59 AM  
Anonymous Anonymous said...

خدمت امپراتور دورمان، استاد ب: مرقومه ای شخصی از ماوقع به محضرتان فرستادم. تفقدتان قطع مباد
خدمت استاد د، ديرآشنای نشان گريز: به واقع درست می فرماييد
فقط در مورد خودم تقدم و تاخر دو مسئله را به ياد نمی آورم. يعنی اول دوست شدن با شما بود يا به اينجا رسيدن کار! آقا سوز مياد

7:52 PM  

Post a Comment

<< Home