Sunday, January 14, 2007

طنز - سعدی و آروغ


پيرمردی را می شناختم که هر از گاهی يک آروغ جانانه می زد و می گفت: «الهی تو را شکر!»
يک روز در افکار شيرينی بودم که استاد نابهنگام يک آروغ لجن کشيد وسطش و تمام روياهای مرا طرفه العينی به باد داد! بلافاصله گفت: «الهی تو را شکر!»
من که صبر از کف داده بودم گفتم: " هر چی خداپرست بود رم دادی با اين شکرگزاريت بی انصاف! اينی که تو شکر می کنی خداست يا لوله باز کن؟!"
از لای دندانهای نيم افتاده و کرم خورده اش قهقهه ای زد و گفت: شيخ سعدی عليه الرحمه می گه هر نفسی که فرو می رود ممد حيات است و چون بر آيد مفرح ذات..!
گفتم: "آره، ولی همين شيخ سعدی جايی خطاب به يه موذن انکر الاصوات می گه تو که قران بدين نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی!
سری تکان داد و يک "سلامت باشی" گفت و زد به چاک! آروغ بعدی را در راه زد و "الهی تو را شکر"ش را هم جايی زمزمه کرد که من ديگر نمی شنيدم!

دوست ديگری که ايضا روياهای خوشش پاره و لجن مال شده بود در حال نگاه به خراميدن پيرمرد گفت: خدا کم نبود، سعدی رو هم بست به آروغش! به اندازه ی کافی بدبختی داريم. همين مونده که استاد هر از گاهی همچين قرچ بکشه وسط اعصاب و زندگی ما!

بازگشت به آرشيو مطالب طنز و هزل


3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

jenabe soolakhban ye chand vaghte be soolakhitoon sar mizanam khabari az matne jadid nist,goftam shayad chizi oomade too masire soolakhi gir karde,ehtiaj be raah baz kon dashti khabaram kon ;)

11:08 PM  
Anonymous Anonymous said...

عرض شود که ظاهرا اين آروغ اون پيرمرد هست که گير کرده.
اصلا اين مطلب شگون نداشت! پيرمرد مکدر شد يا سعدی نمی دونم ولی از موقع اون پست تا حالا رو آروغ استاد مونديم.
حالا اگه شما در مورد روشهای رفع آروغ گرفتگی هنری دارين، ما دست بوسيم.
امروز نيازمند ياری قهوه ای تان هستيم!

1:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

ey agha,agar jaryan aarogh bashad ke malaali nist,aan khodash yek rah baz kon ast!

4:22 PM  

Post a Comment

<< Home