رابطه ی ايمان با دار
-من زندگی ام را بعنوان يک سياستمدار نظامی با جنگ، آغاز کردم. پس مرگ مرا نمی ترساند. ما به بهشت می رويم و دشمنان ما به قعر جهنم...
از واپسين جملات صدام بود پيش از اعدام.
ايمان با جوخه و دار قرابت عجيبی دارد. دار محکی ست برای ايمان. جوخه گواهينامه ی ايمان است. اين آزمايش سخت در طول تاريخ قبول شدگان و مردودهای فراوان داشته. صد البته از ديد نگارنده نه قبول شدنش فضيلت است و نه مردود شدن. نه ايمان فضيلت است و نه بی ايمانی. برای جلوگيری از سوء تفاهم ابتدا بايد واژه ی سنگين و باردار ايمان را از ايمان مذهبی جدا سازم. ايمان يعنی باور و يقين درونی به هر چيز و شخص با ايمان يعنی کسی که به آنچه می انديشد، می گويد و می کند يقين دارد، تا پای جان.
آيا يقين دارد؟ جوابش پای چوبه ی دار يا جوخه ی اعدام مشخص می شود. آنجا که محضر مرگ است. مقابل دار می لرزد يا محکم می ايستد؟ می گريد يا لبخند می زند؟ ضجه می زند يا شعار می دهد؟
آيا يقين دارد؟ جوابش پای چوبه ی دار يا جوخه ی اعدام مشخص می شود. آنجا که محضر مرگ است. مقابل دار می لرزد يا محکم می ايستد؟ می گريد يا لبخند می زند؟ ضجه می زند يا شعار می دهد؟
بنابراين به نظر نگارنده نه نهراسيدن از مرگ فضيلت است و نه ايمان. خصوصا ايمانی که کشتن انسانها را تجويز می کند.
اين روزها اظهار نظرهايی در کوچه و بازار می شنوم که حداقل عارضه اش قلقلک است! می گويند صدام مرد بود! چه مردی! صدام نترس بود. صدام مسلمان بود. صدام قهرمان بود...
چه آسان در هم می ريزند و به هم می پيچند اين معيارهای اخلاقی!
صدام فقط نظامی بود و با ايمان. اينرا پای دار هم نشان داد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home