Wednesday, March 21, 2007

نوروزانه

روز نو شد و نوروز هم آمد و سولاخی ما را هم فرا گرفت. آنچنان بزرگ و سنگين می آيد که سونامی وار همه چيز را فرا می گيرد. سالها با لجبازی روشنفکرانه (از نوع صوری) به حلولش دهن کجی می کرديم و بر فراز موجهای سنگينش سوت زنان ناديده می گرفتيمش و از بيخ و بن آلوده می انگاشتيمش. ولی آنچه تو را فرا می گيرد و هرچه کنی باز هم بر زندگيت اثر می گذارد، ناديده انگاشتنی نيست. در سونامی هم اگر بر شالوده های فلزی و سيمانی ات پايبند بمانی استخوانهايت می شکند. بايد خود را در آن رها سازی، چرا که ذاتا رهاييم در آن. انگار آنسوی جهان هم که برويم قدم به قدم با ما می آيد، چون ريشه دوانده در ما


ديگر آموخته ام آنچه بر خلاف طبيعت و تاريخ گام بگذارد و پافشاری کند، زوال می پذيرد و له می شود. ذهن جدا شدنی از بيرون ذهن نيست. طبيعت و تاريخ اشکال شکل يافته و استوار شده اش را به ما تحميل می کند و معيارهای درستی و نادرستی ما را تکان می دهد.
طبيعت نو شده و اگر پنجره را باز کنی اتاقت را نو می کند. می توان شادمان بود که معيار تاريخی نو شدنمان منطبق بر طبيعت است و می توان غبارهای ناملايمات يک گردش زمين به دور خورشيد را از خويش زدود. پس می رويم با سونامی نوروز! نوروزتان مبارک

0 Comments:

Post a Comment

<< Home