Saturday, March 10, 2007

طنز - يه ليوان کمتر

سالها پيش يک روز صبح خروسخوان که ميانه ی خواب و بيداری به فانوس سرخ تيرک راه بند خيره شده بودم، شاهد اين واقعه شدم:
يک مسافرکش در تلاش برای گذشتن از پسمانده ی چراغ سبزش شتاب گرفت و يک مسافرکش ديگر کلافه از کسالت چراغ قرمز طولانی به پيشواز چراغ سبز رفت و به پرواز درآمد!
هوشياران ترسخورده با شنيدن صدای ترمز طرفين چشمهايشان را با دست گرفتند و ثانيه ای بعد ديدند دو ماشين بيخ هم متوقف شده اند! همه چيز مهيای يک نبرد گلادياتوری تميز شده بود. مسافرکش اول تا کمر از پنجره بيرون آمد و گفت:
يه ليوان کمتر!
دومی سرش را از پنجره بيرون آورد و با لبخند گفت: نکنه تو هم خوردی؟
و اولی قهقهه ای زد و گفت: آررره!
و هنوز در حال کشيدن آره ی مربوطه بود که دستی برای هم تکان دادند و رفتند!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home