Wednesday, November 01, 2006

هزل- کوزه ی تنگ و مزد استادی

بسياری مواقع منباب احوالات ايران به ياد اين حکايت عبيد زاکانی می افتم
شخصی از فقاعی طلبيد. مرد فقاعی ترش و گنديده بدو داد. وی ده دينار پرداخت. مرد گفت اين بيش از بهای فقاع من است
وی گفت من بهای فقاع نمی دهم. مزد استادی تو می دهم که از کون چنان فراخ در کوزه ای چنين تنگ ريده ای
و ما هم همگی، همچنان در حال پرداخت مزد استادی هستيم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home